

همکارانش زخمش را می پوشانند و دکتر بومنت را به صحنه فرا می خوانند. وی به بالین مارتین می آید اما پیش بینی م یکند که این فرد بیش از ۳۶ ساعت دوام نخواهد آورد. با کمال ناباوری مارتین زنده می ماند و پس از ده ماه زخم بهبود می یابد.
با وجود جراحی های چندباره زخم اما کاملا بسته نمی شود. به همین دلیل مارتین برای غذا خوردن با مشکل مواجه می شود.
اما برای دکتر بومنت این دریچه ای برای درک هرچه بهتر سیستم گوارش انسان بود. در آن زمان دو دیدگاه درباره ی عملکرد گوارش انسان وجود داشت؛ مکانیکی و شیمیایی.

بومنت برای پایان دادن به این مناقشات از مارتین به عنوان موش آزمایشگاهی استفاده می کند. وی تکه های گوشت را به درون شکم مارتین می فرستاد و پس از مدتی آن را بیرون می کشید تا ببیند که چه تغییری کرده است. دکتر همه ی این آزمایش ها را به دقت ثبت و ضبط می کرد و در نهایت موفق شد تا اثبات کند که هضم غذا عملی شیمیایی است و نه مکانیکی. یعنی اسید معده کار هضم را بر عهده دارد و نه برخوردهای متعدد غذا با قسمت های مختلف معده.

این داستان اما شیرین و گل و بلبل نیست. معلوم نیست که مارتین تا چه مدت به بومنت برای انجام آزمایشات زمان داده است. بومنت او را سال ها در خانه اش نگه داشته، او را پوشانده و خوراک به او خورانده است. حتی از رفتن مارتین برای ملاقات با همسر و بچه هایش نیز جلوگیری می کرد. به هر حال با وجود تلاش های بومنت برای جلوگیری از جدایی مارتین، وی در سال ۱۸۳۴ موفق به رهایی از آزمایشات بومنت می شود.
دکتر در سال ۱۸۵۳ از دنیا می رود و عجیب اینکه مارتین ۲۷ سال بیشتر از این پزشک زندگی کرد و تا زمان مرگش یعنی ۸۳ سالگی به شغل سابقش یعنی همان جابجایی کالا با قایق می پردازد.
نظر شما